غـصه مـادر
ساربان کرد جدا دست تـو ای دست خدا بَجدل انــگشت برید از پی انگشتر تو
مـن که از داغ تو اینگونه پـریشان حالم وای بـر حـــال دل خــواهر غــمپرور تو
گیسوانی که زدم شانه به صد راز و نیاز غرق خون کـرد چـرا دشمن بد اختر تو